وبلاگ

آیا زبان فارسى در خطر است؟

زبانها مانند فرهنگها همواره در حال دادوستد با همدیگر بوده‌اند؛ بنابراین، به حکم داده‌هاى علمى، زبان خالص مانند نژاد خالص، تصوّر باطلى بیش نیست. این امر نه بودنى است و نه شدنى و نه حتّى خواستنى، زیرا پیشرفت تمدّن و چه بسا حرکت تاریخ را باید در وَهله نخست مرهون همین مراودات میان ملل دانست.
در یک قرن اخیر، چند هزار واژه بیگانه از زبانهاى مغرب زمین وارد فارسى شده است. نخست باید دید که علت ورود آنها چه بوده است. الفاظ بیگانه معمولاً پس از اختراع ابزارهاى فنّى تازه همراه خود آنها وارد مى‌شود: تلفن، تلگراف، رادیو، تلویزیون، اتومبیل، آسانسور، پنى‌سیلین، آسفالت، بمب، کامپیوتر…یا به دنبال کشفى در علوم: میکروب، ویروس، باکترى، سلول، اکسیژن، هیدروژن، ازت، پروتئین، اتم، الکترون، کوانتوم…یا مربوط به آداب و رسوم و نهادهاى ناآشنایى است که در کشور زبانِ وام‌گیرنده مشابهى ندارد یا عیناً به آن صورت نیست: بانک، پارلمان، کابینه، رستوران، بوفه، هتل، تونل، کریسمس، تئاتر، بورس….جز اینها عوامل دیگرى هم در کار است، امّا تقریبآ همه آنها را مى‌توان ناشى از یک امر دانست: آشنایى با مفهوم تازه‌اى که لفظ تازه‌اى همراه خود دارد. البته بعضى از این مفاهیم ممکن است در گذشته فرهنگى زبان وام‌گیرنده لفظى داشته باشد که اهل آن زبان، بنا به دلایل مختلف، آن را فراموش کرده باشند. یافتن این الفاظ به هرحال کارى با ارزش است و وظیفه فرهنگستانها نیز در وهله نخست مى‌بایست همین باشد. امّا بسیارى از الفاظ بیگانه معادلى در زبان فارسى و سنّت فرهنگى ما ندارند.
حال اگر با توجّه به قواعد آوایى و دستورى و واژگانى زبان فارسى، الفاظ تازه‌اى با عناصر موجود در زبان بسازیم و به جاى آنها بگذاریم البته کار سودمندى انجام داده‌ایم. شک نیست که کالبدشناسى بر «آناتومى» و کالبدشکافى بر «دیسکسیون» و بافت‌بردارى بر «بیوپسى» و آسایشگاه بر «ساناتوریم» و خبرگزارى بر «آژانس» و دادسرا بر «پارکه» و گذرنامه بر «پاسپورت» و سازمان بر «ارگانیزاسیون» و کاردار بر «شارژه‌دافر» و دانشکده بر «فاکولته» و دانشگاه بر «اونیورسیته» برترى دارد. امّا اگر این واژه‌ها را وضع نمى‌کردیم و به جاى آنها همان واژه‌هاى فرنگى را بکار مى‌بردیم آیا زبان فارسى در معرض خطر جدّى قرار مى‌گرفت؟ وقتى که ما ندانیم «سلول» و «اسپوتنیک» و «کامپیوتر» چیست به فرض که آنها را «یاخته» و «ناویز» و «رایانه» بنامیم نه علم ما بیشتر مى‌شود و نه توانایى زبان ما. نباید فراموش کنیم که الفاظ تابع وضع و قرارداد است؛ پس در نهایت چه فرق مى‌کند که براى مفاهیم تازه این لفظ یا آن لفظ را بکار ببریم؟
فرهنگستانها و همه مؤسساتى که به کار وضع لغت پرداخته‌اند همواره گرفتار دو خیال باطل بوده‌اند: یکى تصوّر این‌که ورود الفاظ بیگانه لزوماً به بنیان زبان لطمه مى‌زند و دیگر این‌که براى حفظ زبان فارسى همه همّت و نیروى ما فقط باید صرف واژه‌سازى شود.
غرض از مقاله حاضر، در ضمنِ جستجوى جوابى براى این دو سؤال، کوششى است به منظور روشن کردن زمینه‌هاى پوشیده‌تر و نیز پیچیده‌تر زبان که اگر در معرض نفوذ پیاپى زبانهاى بیگانه باشد بیم آن مى‌رود که شالوده زبان دستخوش دگرگونى شدید قرار گیرد و دست کم دو نتیجه ناگوار از آن به بار آید: یکى قطع رابطه با سنّت فرهنگى به سبب نامفهوم شدن آثار مکتوب بازمانده از گذشته و دیگر اختلال در مهمترین کار زبان که عبارت است از ایجاد ارتباط میان افراد جامعه.
بى‌آن‌که بخواهیم مسئله را وخیم‌تر از آنچه هست جلوه دهیم باید بگوییم که متأسفانه آنچه در این زمان معاینه مى‌بینیم حاکى از بروز این دو پدیده نگران‌کننده است.

واژه‌هاى عاریتى

عناصر آوایى، دستور زبان، واژگان و لایه‌هاى مختلف زبان در برابر نفوذ زبانهاى بیگانه واکنش یکسان ندارند. اولاً بعضى از لایه‌ها (و در درون لایه‌ها بعضى از بخشها) بیشتر مقاوم‌اند و بعضى کمتر. معمولاً لایه واژگان به سهولت و سرعت تأثیر مى‌پذیرد و، چنان‌که دیدیم، واژه‌هاى بیگانه را برحسب نیازهاى خود عیناً به وام مى‌گیرد و حال آن‌که دستگاه آوایى زبان، بسیار مقاوم است. چنان‌که زبان فارسى در رابطه هزار و چند صد ساله‌اش با زبان عربى، تقریبآ هیچ واجى از این زبان به وام نگرفته است. ثانیاً نفوذ زبان یا زبانهاى بیگانه در بعضى از این لایه‌ها تغییرات سطحى به بار مى‌آورد و در بعضى دیگر تغییرات بنیادى. تغییر واژگان معمولا تغییرى است در حدّ افزایش و کاهش واحدها، یعنى تغییرى کمّى است و حال آن‌که تغییر لایه‌هاى دیگر، اگر صورت پذیرد، تغییرى بنیادى است که باعث دگرگونیهاى کیفى در ساخت دستگاه مى‌شود. فى‌المثل دستگاه «شمار» در زبان فارسى دو واحد مفرد و جمع بیشتر ندارد؛ حال اگر، به فرض محال، تثنیه را از زبان عربى بگیرد و بکار ببرد، در زبان تغییرات اساسى روى مى‌دهد: اولاً مقوله «اسم» که به دو دسته مفرد و جمع تقسیم مى‌شود (هر اسمى لزوماً یا مفرد است یا جمع) به سه دسته تقسیم خواهد شد (هر اسمى لزوماً یا مفرد است یا تثنیه یا جمع): ثانیاً جمع که به معناى «دو و بیشتر» است از این پس به معناى «سه و بیشتر» خواهد بود.
در مرتبه واژگان هرگز چنین تغییرات بنیادى روى نمى‌دهد. با این همه اگر ورود واژه‌هاى بیگانه به انبوه باشد و مهمتر از آن، اگر هرواژه نه به تنهایى بلکه همراه مشتقّات و ترکیبات خود به زبان نفوذ کند ممکن است که ساخت واژگان را تدریجآ تغییر دهد و اشتقاق واژه‌ها در زبان وام‌گیرنده تابع قواعد زبان وام دهنده شود. مثلاً زمانى واژه تحرمز (به معناى «حرامزادگى») که مصدر جعلى از باب تفعّل است از روى واژه عربى ـ فارسى حرامزاده در نوشته‌هاى قرن هفتم و هشتم هجرى رواج یافت.همچنین در دوره متأخر، واژه‌هاى نزاکت (از روى نازک فارسى) و فلاکت (از روى فلک‌زدگى) ساخته شد؛ یا بعضى از واژه‌هاى فارسى مانند کفش و زلف و کلاه و مُهر به پیروى از قواعد صرف عربى به صورت صیغه مبالغه کفّاش و اسم مفعول مزلّف و مُکلّا و ممهور در آمد.
چنان‌که مى‌بینیم، نفوذ زبانهاى خارجى آنجا باعث نگرانى است که دگرگونیهاى ساختارى به بار آورد، یعنى در دستور زبان نفوذ کند. زیرا دستور زبان، خاصه صرف، گرچه در برابر تأثیرات خارجى مقاوم است امّا شکست‌ناپذیر نیست. بعضى از قواعد دستورى زبان عربى، علاوه بر آنچه در مورد واژگان گفتیم، تأثیرات صرفى دیگرى هم در فارسى داشته است. مثلاً امروزه فارسى زبان ناچار است که در کنار نشانه‌هاى جمع فارسى، یعنى «ان» و «ها»، نشانه‌هاى جمع عربى را نیز بیاموزد، از جمله جمع به «ون» مانند اجتماعیون، اشتراکیون، اعتدالیون، روحانیون و، جمع به «ین» مانند معلّمین، مستشرقین، مورّخین، محققین، مترجمین، مسافرین، روحانیین. این شیوه جمع حتّى به واژه‌هاى فارسى (یا ترکیبات فارسى ـ عربى) سرایت کرده است؛ مانند بازرسین و داوطلبین. کاربرد جمع مکسّر عربى را نیز در بعضى از واژه‌هاى فارسى مى‌بینیم، مانند دهاقین، بساتین، اساتید، دراویش، میادین، رنود و جز اینها. زمانى، در دوره صفویه، حتّى توپ و باروت را به اتواپ و بواریت جمع مى‌بستند!
خوشبختانه این قواعد جمع، امروز سیر قهقرایى مى‌پیماید و شیوه جمع در فارسى به سادگى نخستین خود (جمع به «ان» و «ها») باز مى‌گردد، جز در مورد جمع به «ات» که دامنه کاربردش نه تنها کاهش نیافته بلکه ظاهرآ رو به فزونى است: در کنار واژه‌هاى سابق مانند دستورات، دهات، باغات، سفارشات، فرمایشات، نوشتجات، کارخانجات و دهها واژه دیگر، امروزه متأسفانه واژه‌هاى تازه‌اى مانند گزارشات، نگارشات، گرایشات هم پیدا شده است.
تأثیر صرف عربى در فارسى به قواعد جمع محدود نمى‌شود. تنوین قیدساز عربى در بعضى از واژه‌هاى فارسى (یا واژه‌هاى عاریتى از زبانهاى غربى) نفوذ کرده است، مانند زباناً، دومآً، سومآً، ناچارآ، تلگرافآً، تلفنآً و نیز حرف تعریف عربى بر سر بعضى از واژه‌هاى فارسى در مى‌آید، مانند حسب‌الفرمایش، حسب‌الفرموده، حسب‌الخواهش. شایعتر از آن استعمال صفت با «هاى تأنیث» است، حتّى همراه موصوفهایى که یا فارسى است یا اگر هم عربى باشد مؤنث نیست؛ مانند: پرونده مختومه، بدهیهاى معوّقه، نامه‌هاى وارده، رئیس مربوطه.

گَرته‌بردارى

با همه این احوال، رابطه زبان عربى و فارسى در طىّ قرون به صورت رابطه‌اى «دوستانه» و روى هم رفته زاینده بوده است. گذشته از این، عربى تا جایى که امکان داشته تأثیر خود را در فارسى کرده است و بعید مى‌نماید که در آینده بیش از این تأثیر کند. خطر اصلى اکنون از جانب زبانهاى غربى است، آنهم نه در زمینه واژه‌هاى عاریتى، بلکه در زمینه‌اى دیگر.
در گرته‌بردارى، به خلاف واژه‌هاى عاریتى، دیگر عین کلمه را از زبان خارجى نمى‌گیرند، بلکه صورت ترکیبى کلمات یا اصطلاحات را به اجزاى سازنده‌اش تجزیه مى‌کنند و به جاى هرکدام از این اجزاء، معادلى را که از پیش در زبان وام گیرنده موجود است مى‌گذارند؛ مانند: سیب‌زمینى. دو واژه سیب و زمینى و نیز کسره اضافه میان آنها قبلا در زبان فارسى موجود بوده و بکار مى‌رفته، ولى از ترکیب آنها معناى تازه‌اى براى نامیدن شىء تازه‌اى حاصل شده است.

گرته‌بردارى از اصطلاحات و ترکیبات

اصطلاحات و ترکیبات بیگانه به دو صورت در زبان وارد مى‌شود؛ یکى به‌صورت عینى یعنى به شیوه واژه‌هاى عاریتى، مانند صعب‌العبور، مرضى‌الطرفین، دفع‌الوقت، طردآًللباب، لاتعدّولاتُحصى، یُدرک و لایوصف، مطلق‌العنان، متکلّم وحده، الى غیرالنهایه و دهها ترکیب دیگر که از قرنهاى پیش از زبان عربى به عاریت گرفته شده است. در یک قرن اخیر از زبانهاى غربى نیز مقدار کثیرى اصطلاحات و ترکیبات خارجى عینآً وارد فارسى شده است، مانند: کارت‌پستال، کودتا، کوردیپلماتیک، گاردن پارتى، پیک‌نیک، ارکستر سمفونیک، سینما سکوپ، ته‌دانسان، آلامد؛ و خاصّه در بعضى از رشته‌هاى علوم، مانند شیمى، ورود آنها به انبوه بوده است: کلروردوسدیم، سولفات دوسود، اسید سولفوریک، اسید آمینه، نیتروگلیسیرین….
صورت دیگر، چنان‌که گفتیم، گرته‌بردارى است. در این مورد، گرته‌بردارى در حقیقت ترجمه لفظ به لفظ است و بنابراین، عبارت خارجى کم و بیش با حفظ ترتیب اجزاى خود وارد زبان مى‌شود، مانند اصطلاحات زیر که از نیم قرن پیش تدریجآً در فارسى رایج شده است :
راه‌آهن، زیر دریایى، ستونهاى زرهى، بادام‌زمینى، آسمانخراش، مرد قورباغه‌اى، پیش‌ساخته، پیش‌آگهى، پیشداورى، مغزشویى، پرده آهنین، نیروى انسانى، و صدها اصطلاح دیگر….
این مثالها، چنان‌که پیداست، ساخت ترکیبى خود را عینآ وارد زبان کرده است. حال اگر این ساخت، مطابق قواعد زبان وام‌گیرنده باشد، چنان‌که «بادام‌زمینى» نه از ترتیب اجزاى الگوى انگلیسى خود (که در حقیقت «زمین بادام» است) بلکه از قاعده ترکیب‌بندى فارسى پیروى کرده است، اشکالى به بار نمى‌آورد و اهل زبان به‌آسانى آن را مى‌پذیرند. ادیبان و «زبان‌مداران» نیز نه تنها بر آن صحّه مى‌گذارند بلکه این شیوه را حتّى بهترین راه مبارزه با هجوم الفاظ خارجى مى‌دانند. امّا این گروه در برابر بعضى از ترکیبها مقاومت مى‌کنند و مثلاً ساخت اصطلاحات «براى همیشه» و «همزیستى» را خلاف قواعد زبان فارسى مى‌شمارند و معتقدند که استعمال حرف اضافه «براى» پیش از «همیشه» جایز نیست و به جاى آن باید یا همان قید «همیشه» به تنهایى یا ترکیب «تا ابد» بکار رود و «همزیستى» اگر به صورت «باهمزیستى» مى‌بود محملى مى‌داشت و حذف حرف اضافه «با» در اینجا خلاف قاعده است.
به عقیده نگارنده، گرچه این ایرادات رویهمرفته وارد است امّا «براى همیشه» معنایى جز معناى «همیشه» دارد و «تا ابد» را نیز همه‌جا نمى‌توان به جاى آن بکار برد و حذف حرف اضافه «با» از «همزیستى» به حکم قانون «اقتصاد زبان» و به حکم موارد مشابه و متعدّد حذف حرف اضافه در فارسى، ناروا نیست.
با این‌همه، نمونه‌هاى دیگرى هست که در درستى ساخت آنها حقآً مى‌توان شک کرد، مانند حمّام گرفتن و درس گرفتن که کاربرد فعل گرفتن با آنها نه تنها از نظر استعمال فارسى زبانان نادرست مى‌نماید، بلکه اگر هم معنایى از آن برآید «در دست گرفتن» است؛ گذشته از این‌که به جاى این دو اصطلاح به آسانى مى‌توان حمام کردن (یا استحمام کردن) و درس آموختن را بکار برد (درس گرفتن گاهى، بر اثر اشتباه در ترجمه، به جاى عبرت گرفتن بکار مى‌رود).
در این مقاله کوتاه قصد آن نداریم که این قبیل ترکیبهاى نادرست را که متأسفانه روز به روز بیشتر مى‌شود شمارش کنیم. فقط پاره‌اى از آنها را در زیر شاهد مثال مى‌آوریم و به چند دلیل، پرهیز از استعمال آنها را توصیه مى‌کنیم: اولاً ترکیب اجزاى آنها از نظر واژگان فارسى نامستعمل و از نظر دستورى غالبآ نادرست است، ثانیآ معنایى که از جمع معانى اجزاء به دست مى‌آید غالباً غیر از معنایى است که مى‌خواهند از کل آنها افاده کنند، ثالثاً (و مهمتر) همه این ترکیبها معادلهاى مفهوم‌تر و حتّى رایج‌ترى در فارسى دارد که ما را از استعمال آنها بى‌نیاز مى‌کند (به شرطى که از مختصرى کوشش فکرى دریغ نورزیم) :
ـ در جریان قرار دادن (یا گذاشتن) : روزى چند بار از رادیو مى‌شنویم: «اینک شما را در جریان خبرهاى این ساعت قرار مى‌دهیم.» این ترکیب که عینآً از روى اصطلاح فرانسوى گرته‌بردارى شده است، به شرطى مى‌تواند معنى داشته باشد که بخواهیم اخبار را به آب رودخانه یا سیلاب تشبیه کنیم و شنوندگان را به دست آن بسپاریم! البته این معنى مورد نظر گوینده نیست و بطور ساده مى‌خواهد بگوید: «شما را از آخرین خبرهاى این ساعت آگاه مى‌کنیم» یا «آخرین خبرهاى این ساعت را به شما اطلاع مى‌دهیم» یا حتّى «…به اطلاع (یا آگاهى) شما مى‌رسانیم».
ـ اتوبوس گرفتن : ظاهرآً به قیاس درشکه گرفتن یا تاکسى گرفتن مى‌توان این اصطلاح را هم بکار برد و حال آن‌که گرفتن در دو اصطلاح اخیر به معناى «(دربست) کرایه کردن» است و معمولا کسى هنگام سوار شدن در اتوبوس آن را کرایه نمى‌کند. مقصود از آن سوار اتوبوس شدن است.
ـ روى کسى حساب کردن : این ترکیب چنان رواجى یافته است که حتّى گاهى در کوچه و بازار مى‌شنویم: «من روى شما حساب مى‌کنم.» این جمله در صورتى معنى دارد که گوینده بر پشت یا دوش مخاطب خود سوار شود و عملیات جمع و تفریق را با چرتکه یا کاغذ و قلم انجام دهد! امّا مقصود گوینده این است که «من به امید (یا پشتگرمى) شما هستم».
ـ بى‌تفاوت: مثلا مى‌گویند: «فلانى به مسائل سیاسى بى‌تفاوت است.» از این جمله در فارسى هیچ معنایى برنمى‌آید. به جاى بى‌تفاوت به‌آسانى مى‌توان گفت بى‌اعتنا و گاهى بى‌علاقه.
ـ چرا نه؟ : مثلاً در جواب این سؤال «امشب از خانه بیرون نمى‌روى؟» مى‌گویند: «چرا نه؟» حتّى ممکن است جمله نخست استفهامى نباشد: «مى‌دانم تو امشب از خانه بیرون مى‌روى» و باز هم مخاطب جواب دهد: «چرا نه؟.» (عبارت مضحک «چرا که نه؟» هم گاهى شنیده شده است!) در زبان فارسى در جواب هر دو جمله بطور طبیعى گفته‌اند و هنوز هم مى‌گویند: «چرا نروم؟».
ـ نقطه‌نظر : ظاهرآ در فارسى بى‌معنى است. مولوى و دیگران در گذشته نظرگاه را کم و بیش به همین معنى بکار برده‌اند. امروز هم مى‌توانیم همین را بکار ببریم یا اگر فارسى سره را ترجیح مى‌دهیم، به جاى آن بگوییم دیدگاه.
ـ مورد سؤال (یا زیر سؤال) قرار دادن : این اصطلاح در سالهاى اخیر رایج شده است و ظاهرآً به نظر مى‌آید که به قیاس افعال مرکب فارسى و به پیروى از شیوه درازنویسى (مثل استعمال «به مورد اجرا گذاشتن» به جاى اجرا کردن) ساخته شده باشد. در این صورت معناى آن «سؤال کردن» یا «پرسیدن» است. ولى از آن اصطلاح چنین معنایى اراده نمى‌شود. بلکه مقصود از آن (کسى را) مؤاخذه کردن است یا (در چیزى) شک کردن یا اگر به درازنویسى علاقه‌مند باشیم (چیزى را) مورد تردید قرار دادن .
ـ بستگى دارد : این اصطلاح نادرست در چندسال اخیر از نمایشهاى رادیو و تلویزیون و فیلمهاى دوبله، به‌سرعت در زبان مردم افتاده و اکنون گسترش حیرت‌آورى یافته است. به گمان من رواج آن را باید ناشى از تنبلى فکرى دانست، زیرا در فارسى به جاى آن، برحسب موارد مختلف مى‌گفته‌اند و هنوز هم مى‌گویند: تا ببینم، تا ببینیم، تا چه پیش آید، تا خدا چه خواهد.
ـ خداى من! این تعبیر در فارسى معمول نبوده و در سالهاى اخیر شایع شده است. به جاى آن در فارسى رایج، خدایا و در تداول عام خداجان یا خداجانم مى‌گویند.

گرته‌بردارى معنایى

اینجا نیز قصد نداریم که فهرست گرته‌برداریهاى معنایى را در فارسى به دست دهیم. فقط در زیر چند نمونه رایج را من باب مثال ذکر مى‌کنیم :
ـ نرخ: در فارسى به معناى «بهاى کالا در مظنّه رایج بازار» است. مثلاً وقتى که مى‌گویند «نرخ دلار چقدر است؟» یعنى «امروز دلار را در بازار به چه قیمت معامله مى‌کنند؟» بنابراین اگر در جایى بخوانیم: «نرخ تولید کتاب بسیار بیشتر از آن است که بتوان همه کتابها را تهیه کرد و در کتابخانه نگهدارى کرد.» فقط مى‌توانیم این معنى را از آن استنباط کنیم: «امروز قیمت خرید کتاب چنان گران است که دیگر کسى نمى‌تواند همه کتابها را بخرد و در کتابخانه خود بگذارد.» امّا مقصود نویسنده ابدآً این نیست، بلکه مى‌خواهد بگوید: «میزان (یا سرعت) تولید کتاب چنان است که دیگر نمى‌توان همه کتابها را در قرائتخانه‌هاى عمومى گردآورى کرد.» این معناى دوّم از معناى «نرخ» کاملا جداست و در اغلب موارد به ازاى آن در فارسى مى‌توان «میزان» را بکار برد. متأسفانه این استعمال غلط از کتابهاى اقتصاد و از کلاسهاى دانشگاه به بیشتر کتابها و مقاله‌ها راه یافته است.
ـ رنج‌بردن : اگر بگوییم: «فلانى از فشار خون رنج مى‌برد» این جمله وقتى معنایى درست دارد که فلانى واقعآً و عملاً رنجى جسمى یا روحى از بابت فشار خون حس کند. امّا معمولا غرض این است که «فلانى مبتلا به فشارخون است». این معناى رنج بردن در حقیقت گرته‌بردارى است که به دو معناى تقریبآ متفاوت بکار مى‌رود: 1) «رنج بردن». 2) «مبتلا بودن» یا «دچار بودن». حتّى گاهى جمله‌هاى مضحکى نظیر این دیده شده است: «این کتاب از بى‌نظمى عجیبى رنج مى‌برد».
ـ برخوردار بودن : این اصطلاح در فارسى فقط مى‌تواند در مورد امور مستحسن بکار رود، مانند «فلانى از سلامت روحى و جسمى برخوردار است» یا «این نویسنده از شهرت جهانى برخوردار است» یا «این خانه از چشم‌انداز زیبایى برخوردار است». بنابراین همچنان که نمى‌توانیم بگوییم: «این خانه از چشم‌انداز زشتى برخوردار است» حق نیست که بگوییم: «در جبهه…آتش توپخانه از شدّت بیشترى برخوردار بود» مگر این‌که آتش جنگ را امر پسندیده‌اى بدانیم. (تهیه‌کنندگان اخبار رادیو که بارها این جمله اخیر را در دهان گویندگان گذاشته‌اند، اگر مبتلا به بیمارى درازنویسى نمى‌بودند به آسانى مى‌توانستند به‌جاى آن بگویند: «آتش توپخانه شدّت بیشترى داشت.» این اصطلاح که ظاهرآً گرته‌بردارى از فرانسه یا انگلیسى است امروزه در فارسى بجا و بیجا بکار مى‌رود و گاهى به جمله‌هاى واقعآ بى‌معنى و مضحکى مى‌انجامد مانند این‌جمله که چندى پیش در برنامه کودکان از رادیو شنیده شد: «باید کارى انتخاب کنیم که از نقصهاى کمترى برخوردار باشد.»
ـ بها دادن : از چند سال پیش، ظاهرآً با ورود دانشجویان از فرنگ‌برگشته، ناگهان این اصطلاح که نمى‌دانم از کدام واژه خارجى گرفته شده است به معناى «ارج گذاشتن» و «اهمیت دادن» رواج حیرت‌آورى یافته است. مثلاً مى‌گویند و مى‌نویسند: «ما به تکامل تاریخى بشر بها مى‌دهیم» یا «نباید به سخن این یاوه‌گویان بها داد». در کنار این اصطلاح، پر بها دادن و کم بها دادن نیز که مطلقآً یاوه و بى‌معنى است در زبانها افتاده است. مثلا مى‌گویند: «هنرمندان به ابداع و ابتکار پر بها مى‌دهند» و حال آن‌که مى‌توانستند مثل همه مردم معمولى فارسى زبان بگویند: «به ابداع و ابتکار اهمیت مى‌دهند» بهادادن در فارسى فقط به معناى «قیمت را پرداختن» است و نمى‌تواند به این معانى بکار رود.
گرته‌بردارى معنایى چون غالبآً به شیوه پوشیده و تقریبآً بى‌اطلاع اهل زبان عمل مى‌کند گاهى ممکن است زیانهاى جبران‌ناپذیر به بار آورد. خطر آن را نباید از نوع خطر واژه‌هاى عاریتى دانست، زیرا اگر دامنه نفوذش گسترش یابد ممکن است باعث آشفتگى مفاهیم شود و اهل زبان از فهم سخن یکدیگر عاجز بمانند؛ چنان‌که از فهم بسیارى از نوشته‌هاى امروز عاجزند.

گرته‌بردارى نحوى

پایه زبان بر نحو است. دو زبان را وقتى مى‌توان متفاوت دانست که نحو آنها متفاوت باشد، حتّى اگر واژگانشان به یکدیگر بماند (مانند فارسى و اردو). بنابراین اگر تغییراتى در نحو زبان روى دهد شالوده آن زبان تغییر مى‌کند.
امروز زیانبارترین تأثیر زبانهاى بیگانه را در نحو فارسى مى‌توان دید. البته این تأثیر هنوز به جایى نرسیده است که در شالوده زبان تغییر اساسى ایجاد کند، ولى اگر خطرى باشد در همین جاست و ما نخستین آثار این تغییر را با نگرانى مشاهده مى‌کنیم. جمله‌هایى مانند جمله‌هاى زیر که بر گرته زبانهاى غربى ساخته شده است و در نوشته‌هاى این روزگار و در رادیو و تلویزیون فراوان دیده و شنیده مى‌شود مؤیّد این نگرانى است :
ـ تکنولوژى مى‌رود که چهره کره زمین را بکلى دگرگون سازد. (به جاى: تکنولوژى نزدیک است که…)
ـ تو مرا نمى‌فهمى (به جاى: تو حال مرا یا حرف مرا نمى‌فهمى).
ـ یک مسلمان نمى‌تواند معتقد به مسلک اشتراکى باشد (مفهوم عبارت نیازى به «یک» ندارد، زیرا مسلمآً دو مسلمان یا سه مسلمان نیز نمى‌تواند معتقد به مسلک اشتراکى باشند).
ـ بعضى معتقدند که دنیاى بیرونى وجود ندارد و این ذهن ماست که همه چیز را مى‌آفریند (در فارسى نیازى به استعمال واژه «این» نیست و این نوع جمله‌بندى بر سیاق فرنگى است).
ـ کودک توپ را پرتاب کرد. توپ به دیوار خورد تا به سوى کودک باز آید (به جاى:…توپ به دیوار خورد و به سوى کودک باز آمد).
ـ این فلاسفه رشد جنینى را به عنوان مظهر تکامل در طبیعت تلقى مى‌کنند («به عنوان» و مترادفهاى آن از قبیل «چون» و «همچون» و «به منزله» و «من حیث» غالبآً در جمله زاید است، چنان‌که در همین جمله).
ـ من روى این کار خیلى وقت گذاشته‌ام (به جاى: من براى این کار خیلى وقت صرف کرده‌ام).
ـ ما به تکامل جهان باور داریم (به جاى: ما تکامل جهان را باور داریم، یا ما به تکامل جهان معتقدیم).
ـ به اندازه کافى کار دارم که فرصت دیدن او را نداشته باشم (به جاى: آن قدر کار دارم که فرصت نمى‌کنم او را ببینم).
گرته‌بردارى نحوى، چنان‌که از این مثالها برمى‌آید، بر ساخت جمله وارد مى‌شود و شیوه آن را تغییر مى‌دهد. بر اثر همین گرته‌بردارى است که امروزه بسیارى از حروف اضافه فارسى به جاى یکدیگر بکار مى‌رود و حتّى حروف اضافه تازه‌اى در زبان پدید مى‌آید و مفعولهاى بیواسطه و بواسطه درهم مى‌آمیزند و جاى فعل و فاعل و مفعول عوض مى‌شود و گاهى وجه اخبارى به جاى وجه التزامى مى‌آید (یا بالعکس) و جمله‌هاى پیرو بر سیاق زبانهاى خارجى امّا آشفته‌وار به جمله پایه مى‌پیوندد. این دگرگونى ساختارى اگر همچنان ادامه یابد بیم آن هست که به نامفهوم شدن زبان بینجامد، خاصه آن‌که گرته‌بردارى نحوى نیز مانند گرته‌بردارى معنایى غالبآً به شیوه پنهان و پوشیده عمل مى‌کند. مِن باب مثال، فعل اندیشیدن یا فکر کردن را امروز عادت کرده‌ایم که همیشه با حرف اضافه «به» بکار ببریم: «من به تو فکر مى‌کنم» یا «هرچه به این مسئله مى‌اندیشیم جوابى نمى‌یابیم.» امّا استعمال حرف اضافه «به» در این مورد عینآً گرته‌بردارى از زبانهاى غربى است و زمان ورود آن به آغاز آشنایى فارسى با زبانهاى فرنگى مى‌رسد.
این‌نکته را هم بگوییم که جعل حروف اضافه با همه معایبى که دارد غالبآ از محدوده یک واژه تجاوز نمى‌کند و بنابراین همیشه تغییر اساسى در ساخت جمله نمى‌دهد؛ امّا مورد دیگرى از جعل و استعمال حرف اضافه هست که جمله‌بندى فارسى را، بر سیاق جمله‌بندى زبانهاى فرنگى، سراپا دگرگون مى‌سازد و آن (به) وسیله، (به) توسط و مترادفهاى دیگر آن است: (به) وسیله، (به) واسطه، از طریق، از جانب…نیازى به ذکر مثال نیست؛ کافى است که لاى یکى از روزنامه‌ها یا یکى از کتابها (اعم از ترجمه و تألیف) را باز کنید یا پیچ رادیو را بچرخانید! در نوشته یکى از فضلاى زبان فارسى این عبارت آمده است: «عبور کوه توسط پرندگان»! گمان مى‌کنم که این استاد ادبیات نخست عبارت را بر سیاق کهن «عبور پرندگان کوه را» (به قیاس «کشتن رستم سهراب را» ساخته و سپس آن را به پیروى از انشاى معاصران به این صورت در آورده است. ولى اگر ذهن او را زبان تصنّعى متداول کور نکرده بود مى‌توانست به سادگى بگوید: «عبور پرندگان از کوه».
این نوع جمله‌بندى، گذشته از این‌که در زبان فارسى معمول نبوده است، غالبآً ابهامى نیز دربردارد. از عبارت «خانه توسط احمد خریده شد» معلوم نمى‌شود که آیا احمد خانه را خریده است یا دیگرى با واسطه احمد آن را خریده است. بعضى از سره‌نویسان گمان مى‌کنند که اگر به جاى «توسط» و مترادفهاى آن «ازسوى» بگذارند جمله فارسى خواهد شد. امّا در جمله‌اى مانند «شهر ازسوى دشمن آتش زده شد» ابهام همچنان باقى است: آیا دشمن شهر را آتش زده است؟ یا آتش‌سوزى نخست از سوى نزدیک به دشمن آغاز شده و سپس به سوى دیگر سرایت کرده است؟ در حقیقت اینها نیز در این خیال به سر مى‌برند که علاج درد، واژه‌سازى است. امّا درد در واژه‌هاى عاریتى نیست، در ساخت جمله است و کوشش ما نخست باید مصروف این شود که جمله‌بندى فارسى باشد نه واژه‌هاى آن.
امّا دلیل این‌که گذشتگان فارسى‌زبان ما چرا جمله‌هایى نظیر «موش توسط گربه خورده شد» نمى‌نوشته‌اند مسلمآً این نبوده است که آنها صیغه مجهول نداشته‌اند و همه افعال را به صیغه معلوم بکار مى‌برده‌اند. جاى این تحقیق در زبان فارسى خالى است که قدما گرچه با فعل مجهول آشنا بوده‌اند چه مى‌کرده‌اند که نیازى به حرف اضافه توسط و مترادفهاى آن نداشته‌اند.

نتیجه

تحوّل زبان تنها بر اثر نفوذ زبانهاى دیگر نیست؛ خود زبان نیز تحرّکى ذاتى دارد که به اقتضاى تغییر نیازهاى اجتماعى، آن را متحوّل مى‌سازد. تحوّل زبان معمولاً بسیار کُند و تدریجى است؛ امّا هجوم ناگهانى زبانهاى بیگانه بر اثر افزایش قدرت سیاسى و نفوذ فرهنگى آنها از یک سو و تغییر شدید نیازهاى اجتماعى از سوى دیگر، ممکن است سیر تحوّل زبان را در دوره معیّنى از تاریخ سریعتر کند. این وضع زبان فارسى در عصر حاضر است.
در سالهاى اخیر، دو عامل دیگر، این دگرگونى را شدیدتر کرده است؛ یکى ترجمه از زبانهاى خارجى در همه بخشهاى اجتماع – خاصّه بخشهایى که مستلزم سرعت عمل و شتابزدگى است ـ مانند خبرگزاریها که ناچارند خبرهاى جهان را هرچه زودتر ترجمه کنند و در اختیار مطبوعات و دیگر رسانه‌هاى همگانى بگذارند. بیشتر کلمات و اصطلاحات مجعولى که در سطور گذشته شاهد آوردیم از خبرگزاریها و از زیردست مترجمان تازه‌کار یا شتابزده بیرون آمده و بر اثر قدرت عمل و دامنه نفوذ رسانه‌هاى گروهى، خاصه رادیو، به‌سرعت در میان عامه مردم گسترش یافته و در اذهان جا گرفته است. براى آگاهى از قدرت عمل رادیو مثالى مى‌آوریم. تا چندى پیش در زبان فارسى همه مى‌گفتند : «یادآورى مى‌کند» یا «یادآور مى‌شود». از دو سال پیش، برنامه اخبار رادیو و تلویزیون، معلوم نیست به چه سببى، ناگهان شروع کرد به این‌که بگوید: «یادآورى مى‌شود». نخست واکنش شنوندگان تند بود، امّا در هر برنامه پخش خبر، آن‌قدر این‌عبارت تکرار شد که امروز دیگر براى همه عادى شده است.
عامل دیگر کثرت جوانان و نوجوانان و حتّى خردسالانى است که در چند دهه اخیر براى تحصیل به کشورهاى دیگر و بویژه امریکا رفتند. این‌گروه که فرصت کافى براى آموختن زبان مادرى خود در اینجا نیافته بودند و در کشورهاى بیگانه نیز طبعآً نمى‌توانستند آن را پرورش دهند ناچار ملغمه‌اى از واژه‌ها و تعبیرهاى فارسى و انگلیسى براى رفع نیازهاى ارتباطى خود ساختند و چون بیشتر آنها به کار مبارزه سیاسى نیز مى‌پرداختند در سخنرانیها و اعلامیه‌ها و روزنامه‌هایى که در آنجا منتشر مى‌کردند آن را رواج دادند. سپس این «شَدُرُسْنا» را برداشتند و همراه خود به ایران آوردند و مقدار کثیرى از اصطلاحات و تعابیر ساختگى خود را در دهان روزنامه‌ها انداختند. با این همه، فقط خودشان زبان یکدیگر را مى‌فهمند و گمان نمى‌رود که توانسته باشند از طریق آن با مردم ارتباط بر قرار کنند.
سرعت تحوّل فارسى در دوران اخیر، چنان‌که در آغاز این بحث گفتیم، ممکن است به دو نتیجه زیانبار بینجامد: یکى مهجور ماندن و فراموش شدن زبان گذشتگان که موجب قطع رابطه با سنّت فرهنگى است و دیگرى مختل شدن امر ارتباط میان مردم از طریق زبان، یعنى تفهیم و تفهّمى که خود پایه تفاهم اجتماعى و همزبانى است. براى رفع این دو خطر البته باید در کار واژه‌سازى بکوشیم، امّا نباید فراموش کنیم که خطر اصلى در واژه‌هاى عاریتى نیست بلکه در گرته‌بردارى، خاصه در زمینه معنایى و نحوى است.
حتّى براى واژه‌سازى، نخست باید به خود زبان فارسى، چه در آثار گذشتگان و چه در زبان مردم کوچه و بازار مراجعه کنیم. زبان عامیانه با همه توجهى که در سالهاى اخیر به آن کرده‌اند، گنجینه ناشناخته‌اى است که هنوز از آن بهره‌بردارى نشده است. البته مفاهیمى هست که به ازاى آنها لفظى در زبان یافت نمى‌شود، مانند اصطلاحات مربوط به علوم و فنون جدید. این اصطلاحات را باید یا از زبانهاى دیگر به وام گرفت یا با توجّه به روح زبان فارسى لفظى براى آنها ساخت؛ امّا مفاهیمى نیز هست که به یافته‌هاى جدید علمى و فرهنگى مربوط نمى‌شود و پیشاپیش مسلّم است که زبان فارسى، با سابقه هزار ساله‌اش در همه زمینه‌هاى علمى و ادبى و فلسفى، منطقآً نمى‌تواند لفظى یا تعبیرى براى بیان آنها نداشته باشد. یافتن یا زنده کردن این الفاظ و تعابیر یکى از وظایف اساسى مترجمان است.
ابوالحسن نجفى (به نقل از سرو پارسی صص ۱۶۶-۱۷۷) چاپ هفتم

نوشتن دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شما ممکن است از این برچسب ها و خصوصیات HTML استفاده کنید:

<a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>